خواهرم چادرت!

 


خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها

یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از
بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ

هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی

شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل

تمام شود و بعدی را داخل ببریم.

وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای

جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در

بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.

همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که
چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت
گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم
در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.


اجر شهید


شخصى خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض كرد :



همسرى دارم كه به هنگام ورود به خانه به استقبالم مى آید و به هنگام

خروج بدرقه ام می كند.

هنگامى كه مرا اندوهناك یافت در تسلیت من می گوید :

اگردرباره رزق و روزى مى اندیشى غصه نخور كه خدا ضامن روزى است

و اگر در امور آخرت مى اندیشى خدا اندیشه و اهتمام ترا زیاده گرداند.

پس رسول خدا فرمود :


خداى را در این جهان عمال و كارگزارانى است و این زن از عمال خدا

می باشد ، چنیـن همســرى نصفــ اجـر یكــ شهیـــد را خواهـدداشتـــــ . ! 







حجاب من ... سلاح من

ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (حفظه الله)

پس کسانی که از حجاب فراری اند،


و بهانه کرده اند که ما دوست داریم آنجور بگردیم


و بخاطر دل خودمان میخواهیم و کاری به کسی نداریم و


از این دست حرفها، حقیقتأ بدنبال رفع این حد و حدودی است


که اسلام ایجاد کرده.


اسلام نفس امّاره ی آدمی را از این سرکشی مخرب مهار میکند.


حجاب، تنها سلاحی است که از هردو شخص مهاجم ومدافع، حفاظت میکند.
 




امام صادق(ع):عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنان است.


شهــــــادت امـــــــام جعفــــــــــرصـــــــــادق (ع)بر همگان تسلیت باد.

دلت باید پاک باشه





حجاب ظاهری ، ریشه در عفاف درونی دارد .

کسی که بخواهد پاک باشد ، ظاهر و باطنش را باید یکی کند .

آنان که بی قید و لاابالی اند ، ولی می گویند :« دلت پاک باشد ! » نمی دانند که پاکی دل ، در پاکی رفتار و متانت و وقار ، نمایان می شود و از دل پاک ، جز نگاه پاک برنمی آید .

از کوزه همان برون تراود که در اوست .

نمی توان پذیرفت که از کسی عفونت گناه به مشام برسد ، ولی مدّعی باشد که دلش پاک است .

مثل این باشید


یكى از علماء بزرگ (مرحوم آیة الله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیة الله سید على سیستانى ومرحوم سید محمود مجتهد سیستانى ) در مشهد مقدس براى آنكه به محضر امام زمان عجل اللّه شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می كند ایشان فرمودند: در یكى از جمعه هاى آخرین ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه ى نزدیك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم مى تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم ، خانه كوچك و فقیرانه اى بود، از درون خانه نور عجیبى مى تابید.
در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه در یكى از اتاق هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفید بروى آن كشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك ریزان سلام كردم ، حضرت بمن فرمودند: چرا اینگونه دنبال من مى گردى و رنج ها را متحمّل مى شوى ؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بیایم !
بعد فرمودند: این بانوئى است كه در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند!(1)

پی نوشت:
1- گوهر صدف، ص 48

با چشمان کاملا باز انتخابش کردم



هنوز بعضی از همکاراش توی بیمارستان بی حجاب بودن ،

همین طور بعضی از زن های فامیل

ولی مهین همیشه حجابش رو حفظ می کرد . واسه همین بعضی ها بهش توهین می کردن

و می گفتن از تو بعیده این همه ساده باشی !! و تحت تاثیر جو انقلاب قرار بگیری  ...

آخه این چیه سرت کردی ؟!!

مهین هم میگفت : من به بقیه کار ندارم و برای حجابم هدف دارم .

چون مسئله ی حجاب رو از ته دل درک کردم  و اصلا از روی سادگی و نادونی با حجاب نشدم

به خونوادش هم که به خاطر توهین ها ناراحت می شدن میگفت :

مطمئنم همین هایی که به حجاب اهمیت نمی دن  بیشتر از من بهش مقید میشن


شهیده مهین دانشیان

شهادت:1359
علت شهادت:بمباران آبادان
برگرفته از:عروس خاک،صفحه34



احسنت به این غیرت


شیخ بهاء الدین عاملی در یکی از کتاب های خود می نویسد : روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد . قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود . قاضی از زن پرسید : آیا بر گفته ی خود شاهدی داری ؟ زن گفت : آری ، آن دو مرد شاهدند .
 
قاضی از گواهان پرسید : گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصد مثقال ار شوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است .گواهان گفتند : سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تا ما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است ، تا آنگاه گواهی دهیم .
 
چون این زن سخن را شنید بر خود لرزید و شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید ؟ برای پانصد مثقال طلا ، همسر من چهره اش را به شما نشان دهد ؟! هرگز! من پانصد مثقال خواهم داد و رضایت نمی دهم که چهره ی همسرم در حضور دو مرد بیگانه نمایان شود . چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهر بخشید
 
چه خوب بود آن مرد باغیرت ، امروز جامعه ی ما را هم می دید که زنان نه برای پانصد مثقال طلا و نه حتی یک مثقال نقره ، چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده ی آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند !


نظر شما چیه؟!!!

گلم مواظب خودت باش

هر چه بیشتر به شاخ و برگ گل نظاره می کرد، بیشتر محو زیبایی اش می شد.

دستش را دراز کرد تا در اختیار بگیرد...


ولی خارها مزه درد را به او چشاندند تا دریابد


اگر حفاظی برای گل نبود، چنین با طراوت و زیبا نمی ماند.


راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منكرمی كنید ؟!

تازه با هم رفیق شده بودیم، خیلی با محبت و بی غل غش بود.با اینکه از حجابش خوشم میومد،اما تنبلی میکردم چادر روی سرم باشه.یه روز که برای درس خوندن اومده بود خونه ما ،همراه خودش چندتاشکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود.دوتا از اون هارو به من داد.خودش هم یکی از شکلات ها رو باز کرد و گذاشت وسط بشقاب .

چند لحظه ای ازدرس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سر و کله شان پیداشد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود.من تلاش کردم مگس ها را فراری بدهم ولی کوثرخیلی آرام گفت :"تقصیر خودشه .تا خودش رو نپوشاند ،مگس ها رهایش نمیکنند."

فهمیدم که میخواهد غیر مستقیم به من درس حجاب بدهد  وبگوید :مگس ها کاری ندارند که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند؛ پس من و تو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم."

مهرش بیشتر از قبل در دلم افتاده،تا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.


راستی شما چطوری امر به معروف و نهی از منكرمی كنید ؟!


منتظر تجربه ها و نظرات خوبتون هستم /

ورود خانم های بی حجاب به کلاس درس ممنوع!!!

 

معلم وارد کلاس شد، چشمش به نوشته ی روی تخته افتاد: " ورود خانم های بی حجاب به کلاس درس ممنوع!" عصبانی شد و به دفتر رفت، مدیر به کلاس آمد، اول با زبان خوش پرسید: چه کسی این جمله را نوشته؟ کسی جواب نداد، مدیر عصبانی شد.

بچه ها را بیرون کرد و به صف کشید و تا توانست با چوب به کف دستشان زد، باز کسی چیزی نگفت.

شهید محمد رضا توانگر

 



زن که وارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشم.

زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.

شهید محمود کاوه



می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد حجاب چیه؟ گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را بی حجاب در معرض دید دیگران قرار دهد بی غیرت است و خداوند او را لعنت می کند.

ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من فقط حدیث خواندم.

شهید محمد منتظر القائم



 

گرمت نمیشه با چادر؟

تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بودم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی ته اتوبوس.
دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو باد میزد با افسوس گفت:
(توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس...تو گرمت نمیشه بچه؟)
همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده میشدیم.
دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:
(چرا گرممه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیل
ی خیلی گرم تره...)
دختر کوچولو پیاده شد و اون خانم بدحجاب سخت به فکر فرو رفت..


.

.

.ولادت ام ابیها


روز مادر


و
روز زن


بر همه شما
مبارک

تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که...


دانشمند فاضل و نویسنده اندیشمند استاد سید عباس نورالدین برایم نقل کرد که روزی امام صدر در یک کلیسا ( یا دانشگاه ) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب نمود.

اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبا که از این توفیق یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت : من می دانم چه طور حالش را بگیرم و ضایعش کنم ! و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی در حالیکه همه را متوجه خود کرده بود جلورفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد .

ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند . او هم که منتظر همین بود پرسید : می خواهید نجس نشوید ؟ ( و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و ... )

ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند : بل لاحافظ علی طهارتک ! فرمودند بلکه بر عکس تو آنقدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید ...

این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.

حجاب حقی ست الهی


حجاب زن تنها به خود او مربوط نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم،به مرد هم مربوط نیست تا بگوید من راضی ام.حجاب زن حقی ست الهی! حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است . زن به عنوان حق الله مطرح است . زن به عنوان امین حق الله از جانب قرآن مطرح است.

آیت الله جوادی آملی/کتاب زن در آئینه جمال و جلال ص 423


(قابل توجه کسانی که میگن حجاب یه امر شخصیه به کسی چه مربوط!!)

کیمیای غیرت


در روزگاری که چشم های سیاه شبه آدمیان حریص تر از همیشه است

عده ای رویای زیبایی را درهتک عفت میبینند

در هتک حریمی که از تندیس حیاء یاس بوستان محمدی

در دفتر ارزش های یک بانو به جای مانده است

بانو!...حجابت ، کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش!

حاج آقا باید برقصه!!!


این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی كه راهی نور بود، از یكی از راویان نورانی شنیدم كه خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌كند... بخوانیدش كه قطعا خالی از لطف نیست:


"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یكی از دانشگاه‌های بزرگ كشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند كه هیچ كدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم كه دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم كه نپرس... حتی اجازه یك كلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌كردند و آوازهای آن‌چنانی بود كه...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد كه نشد؛ یعنی نگذاشتند كه بشود...

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌كار خاطره و روایت نیست كه نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فكری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع كردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یكی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا كردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل كنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه كنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای كه به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌كنی به رقصیدن!!!


ادامه مطلب رو از دست ندید

ادامه نوشته

دوام زیبایی

سیب ها را زیبا به تصویر کشیدند؛

اولی را کامل پوست گرفتند، طوری که زردیش به سیاهی کشیده شد.

دومی را نصفه نیمه پوست گرفتند

و فقط آنجا که پوست نداشت به سیاهی می نمود.

سومی را سالم و با پوستی شفاف کنارشان گذاشتند

و کوتاه و زیبا نوشتند:

پوشیدگی دوامی برای زیبایی ست.

امام علی(ع)

معلم جدید


معلم جدید بی حجاب بود . مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین.- برجا ! بچه ها نشستند. هنوز سرش را بالا نیاورده بود،دست به سینه محکم چسبیده بود به نیمکت . خانم معلم آمد سراغش .دستش را انداخت زیر چانه اش که « سرت را بالا بگیر ببینم» چشم هایش را بست . سرش را بالا آورد. تف کرد توی صورتش . از کلاس زد بیرون . تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نکرده بود.



دیگه نمی خوام برم هنرستان. – آخه برای چی ؟ - معلم ها بی حجابن . انگار هیچی براشون مهم نیست. میخوام برم قم؛ حوزه.



هفت هشت سالش بیش تر نبود، ولی راهش نمی دادند، چادر مشکی سرش کرده بود، رویش را سفت گرفته بود، رفت تو ، یک گوشه نشست. روضه بود ، روضه ی حضرت زهرا.مادر جلوتر رفته بود ، سفت و سخت سفارش کرده بود « پا نشی بیای دنبال من،دیگه مرد شدی، زشته ، از دم در برت می گردونند.» روضه که تمام شد، همان دم در چادر را برداشت، زد زیر بغلش و دِ بدو.



یادگاران کتاب ردانی پور انتشارات روایت فتح

خاطرات شهید مصطفی ردانی پور



خاطره حاج آقا قرائتی از دیدن یک دختر زیبا در اتاق رئیس!


من در اتاق یك رئیسی رفتم، كار داشتم. تا در را باز كردم دیدم یك دختری حالا
یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز كردم، اوه... چه شكلی!داخل

اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یك

دختر به این زیبایی تو در یك اتاق هستی و در هم بسته است. گفت: آخر ما حزب

اللهی هستیم. گفتم: خوشا به حالت كه اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر

به زن‌های جوان سلام نمی‌كرد. گفتند: یا علی رسول خدا سلام می‌كند تو چرا سلام

نمی‌كنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.

می‌ترسم به یك زن جوان سلام كنم یك جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم:

دل علی می‌لرزد، تو خاطرت جمع است.

اول از خودمان شروع کنیم /

صف نانوایی :

مرد حدود 40-45 سال خطاب به نفر پشت سریش در خصوص وضع حجاب زنان و دختران بحث می کردند : آقا این چه وضع حجابه دولت مقصره آقا باید یه فکری به حال این شرایط بر دارند همین افراد هستند که با این لباس و وضع آرایش میان بیرون و جوون ها رو به انحراف می کشونند ....
طرف حسابی داشت از این شرایط گلایه می کرد و ناله می کرد مخاطبش هم از اون مشتاق تر در جوابش گفت : بله آقا حق با شماست شما برای مثال همین دختر بچه رو ببینید که به درخت تکیه داده این بچه با این شرایط الانش خوب بزرگ بشه میشه یکی مثل همین دخترهای بد حجابی که شما میگید باید قبول کنیم دولت مقصر والدین هم مقصرن باید به این بچه یاد بدهن حجاب چیه این بچه که نمی فهمه از این شرایط و لباس خوشش میاد دیگران هم می بیننش براش ذوق می کنن و قربونش میرن از همین کودکی این ظاهر رو باعث تشویقش می دونه و خوشش میاد بزرگ که بشه میشه بد حجاب یا بی حجاب .

(( دختر بچه حدود شش هفت ساله کفش بوت بچگونه با شلوار لی تنگ ، صورت معصومانه مهربونی که کمی آرایش هم داشت با لباس دامنی و یه روسری کوتاه که موهای بلندش رو بافته بودن و انداخته بود روی شونه هاش به درخت کنار جوی آب تکیه داده بود )) مرد شاکی همونطور که داشت حرفهای مخاطبش رو در خصوص دختربچه می شنید سرتکون می داد و نیم نگاهی هم به دختر بچه داشت . ساکت شد و دیگه چیزی نگفت . نوبتش شد نانش رو گرفت و به سمت دختر بچه رفت و گفت : باباجون بریم ... !!!



من و شما در قدم اول باید قبل از اینکه انگشت اشاره به سمت دیگران نشانه بریم خودم رو بررسی کنیم . باید از خودمون شروع کنیم . مادر خواهر همسر دوست خودم رو کمک کنیم تا خوب و بد رو درک کنه . شاید امر به معروف و نهی به منکر در جامعه و برای غریبه مشکل باشه ولی برای آشنا و دوست و اطرافیانمون باید راحت باشه . اگر واقعا به خانواده اهمیت می دیم باید به همه چیز حال و آینده اونها اهمیت بدیم .

دختر و پسر باید با اصول و قواعد اسلامی درست پوشیدن و درست در جامعه ظاهر شدن رو بیاموزند و اولین آموزشگاه خوده خانواده هستش . والدین برای فرزندان خواهر و برادر بزرگتر برای کوچکتر ها ....


چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف


چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف


همچو مروارید زیبایم درون یک صدف


دید نامحرم نیفتد لاجرم بر سوی من


افتخارم باشد این،زهرا بود الگوی من


مدعی گوید که چادر یک نشان فانی است


من ولی گویم که با چادر تنم اسلامی است


مدعی گوید که با چادر کلاست باطل است


من ولی گویم که ایمانم ز چادر کامل است


مدعی خواهد مرا بی دین کند با لفظ دوست


چادر من همچو تیر زهرگین،بر چشم اوست


(بهلول حبیبی زنجانی)

سر سنگر


 



سنندج سر پست نگهبانی ایستاده بودم  یک دفعه دیدم از روبرو سر و کله ی یک دختر کرد پیدا شد روسری سرش نبود ٰ وضع افتضاحی داشت 

محلش نگذاشتم تا شاید راهش را بکشد و برود 

نرفت ! برعکس آمد نزدیک تر ٰ بهش نگاه نمی کردم ٰ ولی شش دنگ حواسم جمع بود که دست از پا خطا نکند ٰ با تمام وجود دوست داشتم هر چه سریع تر گورش را گم کند .

چند لحظه گذشت . هنوز ایستاده بود . یک آن نگاهش کردم ٰ صورتش غرق در آرایش بود  انگار انتظار همین لحظه را می کشید 

به من چشمک زد و بعد هم لبخند 

صورتم را برگرداندم این طرف ٰ غریدم ! برو دنبال کارت 

 

نرفت !

بار دیگر حرفم را تکرار کردم ؛ باز هم نرفت . این بار سریع گلن گدن را کشیدم بهش چشم غره رفتم و داد زدم برو گمشو وگرنه سوراخ سوراخت می کنم !

رنگ از صورتش پرید  یکهو برگشت و پا گذاشت به فرار



کتاب خاک های نرم کوشک ص 57

ایمان بیاوریم به خون دل شهید


پای درد و دل هر مادر شهید که نشستیم،
دست هر مادر شهیدی رو که بوسیدیم،
اشک هر مادر شهیدی رو که شاهد شدیم،
همشون فقط یک چیز ازمون می خواستند:
به دوستاتون بگید جگرگوشه ی من رفت تا کسی چادر از سر دخترهای مردم نکشه
بهشون بگید نزارن شیطون وادارشون کنه خودشون با دست خودشون ...
بهشون بگید دل ما خونه
شما بگید!
حالا دیدی وقتی از شهدا می خوای، تو هم مثل اونا مجاهد راه خدا بشی به دلت می ندازن که چادرت...


کسی به حرف ما گوش نمی کنه!

بهش جنس نمی فروخت !!

دختر بی حجاب که می آمد در مغازه محمود به ش جنس نمی داد.یکی آمده بود و محمود

بهش جنس نداده بود و خلاصه دعواشان شده بود.محمود هم بچه بود.سفت ایستاده بود

که نه به تو جنس نمیدهم.طرف هم رفته بود و شب با پدرش برگشته بود.

و شکایت محمود را به آقا جان کرده بودند و یک سیلی هم توی گوش محمود زده

بودند.

طفلک به ملاحظه آقاجان صدایش در نیامده بود.سیلی را خورده بود و دم نزده بود.

می دانست که اگر کار به آژان و آژان کشی بکشد برای آقا جان بد می شود.

دختر خانم چادری فاجعه است !!

دختر خانم چادری که جلوی موهایش را مثل یک تاج خروس بیرون میآورد واقعا فاجعه است !
دختر خانم چادری ای که صدای قهقهه اش تا ده تا خانه آنطرف تر می رود فاجعه است !دختر خانم چادری که تمام اقوام و خویشانش برایش محرم محسوب می شوند فاجعه است !
دختر خانم چادری که با صورت آرایش کرده از خانه بیرون میرود واقعا فاجعه است !دختر خانم چادری ای که توی عروسی ها می رقصه واقعا فاجعه است !دختر خانم چادری ای که حاضره شب عروسی اش لباس نیمه عریان بپوشد فاجعه است !دختر خانم چادری ای که توی دانشگاه با پسرای همکلاسی اش بگو و بخند داره فاجعه است ! دختر خانم چادری ای که حیا نمی کند که توی تاکسی کنار یک پسره واقعا فاجعه است

اینها فاجعه اند
اما
دختر خانم چادری که وقتی یک دختر بد حجاب را می بیند و از او روی می گرداند نه تنها فاجعه است بلکه یک بحران شدید و خطر ناک است !!
براستی ما چادری ها تا حالا چه قدر توانستیم روی بد حجاب ها اثر مثبت بگذاریم
و نه تنها دید آنها را به پوشش عوض کنیم بلکه آنها را به چادر متمایل کنیم ؟
اگر کسی از ما بتواند یک دختر بد حجاب را با حجاب کند به معنای واقعی یک جهاد کرده است .
آیا تنها خود محجبه باشیم کافیست و دیگر تکلیفی نداریم ؟؟؟!!!
براستـــی چه بایــــــد کـــــــــــرد؟؟

دختر عزیزم گوش کن


هیچ کس با نام آزادی، دیوار خانه خود را بر نمی دارد...


هیچ صاحب گنجی گوهر خود را در معرض دید دیگران قرار نمی دهد...

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار کشیده است...

اگر مقابل پنجره خانه ات توری نزنی از مزاحمت حشرات در امان نخواهی بود...

چطور دلت می آد !!

بچه های ما توی جبهه جلوی گلوله تیکه تیکه شدن
مغزشون متلاشی شد
دستشون از بدنشون جدا شد
سرشون از تنشون جدا شد
پاره پاره شدن
له شدن زیر تانک
اون وقت خواهر من چطور نمی تونی تحمل یه چادر رو داشته باشی

هر چیزی زکاتی دارد

برخي چيزها زكات مخصوص خود دارند:

زكات علم.آموزش آن به ديگران است....

زكات دارايي و ثروت.كمك به مستمندان است....

زيبايي نيز زكات مخصوص خود دارد.


امام علي (ع) مي فرمايد:زكات زيبايي پاكدامني ست.

یادمان نرود



شهید حجاب یادمان نرود

کدام یک را می پسندی؟

آمريکا و اسرائيل از بدحجابيت خرسندند


و علي و فاطمه تو را باحجاب مي پسندند،


در اين ميان تو کدام را مي پسندي؟


ميان نگاه پر مهر امام زمان


و نگاه شهوت آلود پسران،


کدام را مي خواهي؟

داستان واقعی


يه روز در اتوبوس بودم زن و شوهري بودند که خانومه آرايش غليظي کرده بود به طوريکه همه نگاهها را متوجه خودش کرده بود يه پسر جوون با جرات رو به خانومه کردو گفت من از رنگ لبت خوشم نمي ياد ميشه رنگشو عوض کني شوهر خانومه عصباني شد
و گفت مرد حسابي اين چه حرفيه که ميزني؟ پسر جوون گفت اين خانوم برا ي ما آرايش کرده اگه برا شما بود تو خونه ارايش ميکرد